دين با علم و عقل تضادي ندارد. اين اوصاف به روشني نشان مي دهد انسان بي نياز از دين نمي تواند زندگي كند. خلاصه بدون معارف وحياني ، نور الهي ، فرقان و معيارهاي ديني همه چيز در تاريكي و اغتشاش گرفتار خواهد شد.
قرآن كريم اوصاف و نام هاي خود را كه در حقيقت چيزي جز اوصاف دين نيستند، اين چنين بيان مي كند: نور، علم ، حيات ، حكمت ، حق ، بصائر، برهان ، فرقان ، بشارت ، رحمت ، ذكر، شفا، هدي ، موعظه ، بينات ، وحي ، كلام الله ، صدق ، حكم ، مهيمن ، قيم ، عزيز، كريم ، حكيم ، مجيد و مبارك.
از اين نام ها و اوصاف آشكار مي شود كه دين عين حيات ، علم ، نور، حكمت ، راستي ، حق و... است.
در نتيجه دين با علم و عقل تضادي ندارد. اين اوصاف به روشني نشان مي دهد انسان بي نياز از دين نمي تواند زندگي كند. خلاصه بدون معارف وحياني ، نور الهي ، فرقان و معيارهاي ديني همه چيز در تاريكي و اغتشاش گرفتار خواهد شد. بحران و اغتشاش در حقايق و باورها، ارزش ها و معرفت شناسي.
بر همين اساس نويسنده در اين مقاله به بررسي كاركردهاي دين و مساله مواجهه دين با مدرنيته پرداخته است.
اهداف و كاركردهاي كليدي دين: «اين كتابي است كه به تو نازل كرده ايم ، تا مردم را به اذن پروردگارشان از ظلمات به نور ببري (يعني) راه خداي نيرومند ستوده.» (ابراهيم ، 1) و «آن كس كه مرده بود و زنده اش كرده ايم و براي او نوري قرار داده ايم كه به كمك آن ميان مردم راه مي رود، با كسي كه صفت وي در ظلمات (بودن) است و از آن بيرون شدني نيست ، چگونه تواند بود» ( انعام ، 122) از اين آيات به خوبي اين نتيجه حاصل مي شود كه اساسي ترين هدف و نقش دين بيرون آوردن مردمان از تاريكي هاي كفر (انكار باورهاي حق) و مسلك هاي باطل فكري ، رفع موانع از ديد عقل و سوق دادن آنان به سوي ايمان ، حيات طيبه و نور است.
نوري كه قرآن به سوي آن دعوت مي كند در حقيقت وصف الله است كه در اين آيه آمده است: الله نور السموات و الارض ، پس هدف كانوني دين تغيير ريشه اي انسان از طريق پيوند دادن او به ولايت خداي تعالي بوده است. قبول ولايت الهي ، در حقيقت بيرون آمدن از تاريكي ها به سوي نور و سعادت است و اما متقابلا پذيرش ولايت شيطان ، طاغوت و قدرتمندان ستمگر و ارزش هاي غيرالهي ، چيزي جز بيرون آمدن از نور به سوي تاريكي هاي شكاكيت ، پوچ گرايي و بي معنايي زندگي نيست. نقش بنيادين دين رهايي انسان ها از مرگ و كوري ، ناشنوايي و لالي معنوي و رفع موانع معرفت شناختي از پيش پاي آنان است. دين پاسخي يقين آور به سوالات و مسائل وجودي و اساسي زندگي بشر دارد. اين كه ما از كجا آمده ايم و به كجا خواهيم رفت.
هدف از آفرينش و زندگي چيست؟ آيا جهان آفريدگاري دارد يا نه؟ رابطه آدمي با خدا و ساير انسان ها چگونه بايد باشد. آيا آدمي صاحب اختيار است يا مجبور؟ و صدها مسائل ديگر از اين دست.
تاكنون فلسفه و عقل و علم از حل رضايت بخش اين گونه مسائل درمانده اند و تنها دين است كه به اين گونه مسائل پاسخ دقيق و قانع كننده داده است و انسان ها را از تاريكي هاي جهل رهايي بخشيده است. باري بدون اعتقاد به وجود خداوند يا فرض وجود او كه خالق و علت العلل و تدبيركننده عالم هستي است ، بنا كردن يك معرف شناسي و وجودشناسي جامع غيرممكن است و در نتيجه بحران معرفت آغاز مي شود. شما وقتي يك پديده عيني و يا يك معلول را از علت و خالق خود جدا مي كنيد و يا اين كه يك مساله انساني و اجتماعي را از چارچوب جهان بيني و معيارهاي ديني خارج مي كنيد، آنگاه ذات و حقيقت آن پديده عيني و يا مساله انساني و راه حل آن در تاريكي فرو خواهد رفت وديگر به هيچ وجه قادر به شناخت و يا تفسير و تبيين آن پديده و مساله انساني نخواهيد شد. در نتيجه سعي مي كنيد يك واقعيت جعلي و ثانوي از جهان و تاريخ و جامعه براي توجيه آن بسازيد و سرانجام اين كه اگر انسان قادر نباشد به سوالات و مسائل بنيادي زندگي خويش پاسخ مناسب شان خود داشته باشد و زندگي اش در پي معنايي بگذرد، آنگاه با ره آورد اين همه علم و فناوري و فلسفه و علوم انساني و نهادهاي اجتماعي كه تاكنون در تقرب به حوزه ربوبي و رسيدن به كمال انساني و حل مسائل بنيادي نقشي شايسته نداشته اند چه بايد كرد؟
پرسش بسيار مهمي كه قابل طرح است اين است كه آيا دين آينده اي دارد يا نه؟ آيا دين در برابر سيطره جهاني مدرنيته توان ايستادگي دارد يا نه؟ ما پاسخ اين پرسش را در اين مقاله داده ايم و گفتيم دين ، قانوني از قوانين حاكم بر نظام هستي و انسان است. در حقيقت قوانيني كه بر جهان ماده يا رشد گل و گياه حاكم است با قوانين تشريعي كه در قالب دين آمده گوهرا يكي بيش نيست و به زبان ديني ربوبيت تكويني و ربوبيت تشريعي الهي تضادي با هم ندارند. در نتيجه دين در برابر مدرنيته دوام مي آورد و به هيچ وجه منسوخ نمي شود. زيرا قانون ثابت و جاودان است و قابل تغيير و نسخ نيست. سوال ديگر اين كه آيا دين با مدرنيته قابل جمع است؟
مدرنيته اگر به عنوان يك نوع جهان بيني و نظام ارزشي مادي مطرح شود. طبعا با جهان بيني و نظام ارزشي ديني قابل جمع نمي باشد. «آنكه بناي خويش را بر تقوا و رضاي او پايه نهاده است بهتر است يا آن كه بناي خويش را بر لب سيلگاهي نهاده كه فرو ريختني است.» (توبه ، 109)
خلاصه اين كه مدرنيته چون بر خلاف نظام هدفمند جهان آفرينش حركت مي كند و حقايق و ارزش هاي ديني را ناديده مي گيرد، سقوط خواهد كرد و از تاريخ حذف خواهد شد. برخي بر اين اعتقادند كه: «هر كس اندك آشنايي با شرايط دنياي امروز داشته باشد، مي داند كه هر كشوري يا بايد به تاريخ مدرنيته بپيوندد يا از گردونه تاريخ خارج شود.» 1 در جواب اين عده بايد گفت از ديدگاه قرآن كريم ، منشا تحولات تاريخي و انساني ، وضع روحي و نفساني يعني انديشه و اراده مردمان يك جامعه است و نه شرايط تاريخي معين. انقلاب و دگرگوني دروني و روحي در انديشه ها و اراده و آرمان ها و اهداف بلند و انساني قادر است شرايط تاريخي جديدي را خلق نمايد. پس رهايي از سيطره مدرنيته شدني است.
اين را هم اضافه كنيم كه حساب جهان بيني و نظام ارزشي مدرنيته با حساب توسعه علمي و فناوري يكسان نيست و در اصل تاريخ صنعت قرن ها قبل از دوران مدرن آغاز شده است.
قرآن كريم خداوند را با نام هاي خالق ، عالم و بديع (نوپديد آور) ياد مي كند. پس دين با توسعه علمي و فناوري و نوآوري در چارچوب ارزش هاي الهي سازگاري دارد.
بر اساس آيات قرآني خداوند، فن و صنعت زره بافي. (انبياء، 80) ذوب فلزات (سبا، 10) و كشتي سازي (هود 37) را به پيامبران خود يعني حضرت داوود و حضرت نوح آموخته است. آيه ديگري داريم كه از سطح پيشرفته توسعه تكنيكي آبگينه ها حكايت مي كند: «به او گفته شد وارد قصر شو،و چون آن را ديد بركه آبي پنداشت و از دو ساق پايش جامه برداشت (سليمان) گفت آن قصري صاف و صيقلي از آبگينه هاست.» ( نمل ، 44)
نظرات شما عزیزان: